کد مطلب:28870 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

غارت ضحّاک بن قیس












2853. الغارات - به نقل از عبد الرحمان بن مسعده فزاری -: معاویه، ضحّاك بن قیس فهری را خواست و به او گفت: برو تا به ناحیه كوفه بگذری و تا می توانی از كوفه دوری كن. از بادیه نشینان هر كه را یافتی كه در اطاعت علی است، بر او شبیخون بزن و اگر به مرزبانان یا سپاهیان علی برخوردی، بر آنان شبیخون بزن. اگر صبح در شهری بودی، عصر در شهر دیگر باش. مبادا كه برای رویارویی و جنگ با سپاهی كه به سوی تو فرستاده می شود، بمانی! آن گاه او را با سه یا چهار هزار نفر نیروی ویژه و زبده روانه كرد.

ضحّاك پیش آمد، در حالی كه اموال را چپاول می كرد و بادیه نشینانی را كه به آنان برمی خورد، می كشت، تا آن كه به «ثعلبیه» رسید. سربازانش بر حاجیان تاختند و كالاهایشان را ربودند. پیش رفت تا به عمرو بن عمیس بن مسعود، برادر زاده عبد اللَّه بن مسعود، صحابی پیامبر خدا رسید و میان راه حج در قطقطانه، او و مردمی را كه همراهش بودند، كشت.

ابو روق گوید: پدرم به من گفت كه شنید علی علیه السلام نزد مردم آمد و بر منبر چنین فرمود: «ای مردم كوفه! به سوی بنده صالح، عمرو بن عُمَیس و سپاهیانی كه از آنِ شماست و برخی شان كشته شده اند، بیرون شوید. بروید و با دشمنتان بجنگید و از حریم خود دفاع كنید، اگر اهل كارید». پاسخ ضعیفی به او دادند. امام علیه السلام ناتوانی و سستی آنان را دید و فرمود:

«به خدا سوگند، دوست داشتم در عوضِ صد نفر از شما، یكی از آنان را داشتم. وای بر شما! همراه من بیرون آیید، سپس اگر خواستید، بگریزید! به خدا سوگند، با نیّت و بصیرتی كه دارم، از دیدار پروردگارم ناخرسند نیستم و در آن، برایم آسایش است و راه نجاتی برای من از هم صحبتی و برخورد و مدارا با شما، آن گونه كه با شتران تازه كار آبكش یا با جامه های پوسیده مدارا می كنند، كه هر طرفش را كه می دوزند، طرف دیگرش بر تن صاحب جامه پاره می شود». سپس فرود آمد.

خود او پیاده راه افتاد تا به غَریَّین[1] رسید. آن گاه حُجر بن عَدی را از سپاه خویش فراخواند و پرچمی برای او بست با چهار هزار نفر، و سپس روانه اش ساخت.

حُجْر بیرون شد تا به سَماوه[2] رسید كه سرزمینی خشك است. در آن جا با امرء القیس بن عدی و عشیره او برخورد كرد - كه از دامادهای حسین بن علی علیه السلام بودند -. آنان راهنمایان او به راه ها و آب ها بودند. حجر همچنان پُر شتاب در پی ضحّاك بود تا در ناحیه تَدمُر به او برخورد. در برابر او صف كشید و مدّتی با هم جنگیدند. نوزده نفر از همراهان ضحاك و دو نفر از یاران حجر به نام های عبد الرحمان و عبد اللَّه غامدی كشته شدند. تاریكی شب میان آن دو گروه فاصله انداخت و ضحّاك، شبانه گریخت. صبح كه شد، از او و همراهانش اثری نیافتند.[3].

2854. تاریخ الطبری - به نقل از عوانه -: معاویه، ضحّاك بن قیس را روانه كرد و به او دستور داد كه از پایین واقصه[4] بگذرد و از بادیه نشینان به هر كس كه در اطاعت فرمان علی علیه السلام باشد شبیخون بزند. سه هزار نفر نیز همراهش كرد.

او حركت كرد. اموال مردم را گرفت و بادیه نشینانی را كه به آنها بر خورد كشت. از ثعلبیّه گذر كرد و به مرزبانان علی علیه السلام شبیخون زد و كالاهایشان را رُبود و رفت تا به قطقطانه رسید. به سوی عمرو بن عمیس بن مسعود رفت. وی از سپاهیان علی علیه السلام بود و خانواده اش پیشاپیش او بود و به حج می رفت. به همراهان او شبیخون زد و آنان را از رفتن باز داشت.

چون خبر به علی علیه السلام رسید، حجر بن عدی را با چهار هزار نفر فرستاد و به آنان پنجاه پنجاه داد. [ حُجْر ] در تَدمُر به ضحّاك رسید و نوزده نفر از همراهان او را كشت. از یاران خودش نیز دو نفر كشته شدند. شب میان آنان فاصله انداخت. ضحّاك و همراهانش شبانه گریختند. حجر و یارانش نیز بازگشتند.[5].

2855. تاریخ الیعقوبی: علی علیه السلام در مسجد نشست و مردم را فرا خواند. چهار هزار نفر گرد آمدند. آنان را در پی آن گروه (حجر بن عدی و همراهانش) روان ساخت و شتابان رفتند، تا آن كه در تَدمُر از منطقه حِمْص به آنان رسیدند. با آنان جنگیدند و فراری شان دادند، تا آن كه به ضحّاك رسیدند. شب میان آنان حایل شد. از اوّل شب، ضحّاك روی به بازگشت و فرار نهاد. حجر بن عدی و همراهانش دو شبانه روز بر غارتگران در آن شهرها تاختند.[6].

2856. امام علی علیه السلام - پس از آن كه ضحّاك بن قیس بر قطقطانه شبیخون زد و به علی علیه السلام خبر رسید كه او آمده و ابن عمیس را هم كشته است -: «ای اهل كوفه! به یاری سپاهیانی از خودتان بیرون شوید كه برخی شان هم كشته شده اند. به یاری مرد شایسته، ابن عمیس بروید و از حریم خودتان دفاع كنید و با دشمنتان بجنگید». مردمْ پاسخی ضعیف دادند. فرمود:

«ای مردم عراق! دوست داشتم كه به جای هر هشت نفر شما یكی از شامیان را داشتم! وای بر آنان! آنان با پایداری در ستمكاری شان می جنگند. وای بر شما! با من بیرون آیید، آن گاه اگر خواستید از گِرد من فرار كنید! به خدا سوگند، من امیدوار به شهادتم و مرغ شهادت، بالای سرم می چرخد. به علاوه، آسودگی عظیم خواهم داشت در ترك مدارا با شما، آن گونه كه باشترانِ آبكشِ تازه كار یا با جامه های پوسیده مدارا می كنند كه هر چه از یك طرف می دوزند، از طرف دیگر پاره می شود.[7].

2857. الإرشاد: چون به علی علیه السلام خبر رسید كه ضحّاك به قیس شبیخون زده و ابن عمیس را كشته است، فرمود: «ای كوفیان! به سوی بنده شایسته و سربازان خودتان كه تعدادی از آنان كشته شده اند، بیرون شوید. بیرون روید و با دشمنشان بجنگید و اگر اهل كارید، از حریم خود دفاع كنید».

پاسخ ضعیفی به او دادند. امام علیه السلام از آنان ناتوانی و سستی دید. آن گاه فرمود: «به خدا سوگند، دوست داشتم در مقابل هر هشت نفر از شما یكی از آنان را داشتم! وای بر شما! با من بیرون آیید و آن گاه اگر خواستید، از دور من فرار كنید! به خدا سوگند، با این نیّت و بصیرتم، از دیدار پروردگارم ناخرسند نیستم و اگر كشته شوم، برایم آسایشی بزرگ و گشایشی از هم صحبتی و برخورد و مدارا با شماست، آن گونه كه با شتران تازه كار آبكش یا با جامه های پوسیده مدارا می كنند كه هر طرفش را می دوزند، طرف دیگرش بر تن صاحب جامه پاره می شود».[8].

2858. امام علی علیه السلام - پس از آن كه ضحّاك بن قیس، رفیق معاویه، پس از ماجرای حكمیّت، بر حاجیان شبیخون زد و حضرت علی علیه السلام یاران خود را به خاطر آنچه در اطراف پدید آمده بود، به مبارزه تشویق كرد -: ای مردمی كه بدن هایتان جمع، ولی خواسته هایتان مختلف است! سخنتان صخره های سخت را سست می سازد؛ ولی كارتان دشمنان را به طمع می اندازد. در مجالسْ چنین و چنان می گویید، ولی جنگ كه پیش می آید، می گویید: "حِیدی حیاد! (یعنی: ای جنگ! از من دور شو)". كسی كه شما را به یاری خوانْد، عزّت نیافت و هر كه با شما سر و كار داشت، نیاسود. عذرها و بهانه هایی با گم راهی ها آوردید! از من خواستید كه به تأخیر اندازم، همچون بدهكاری كه [ بازپرداخت ] بدهی خود را بی جهت به تأخیر می اندازد.

خوار و ذلیل نمی تواند جلوی ستم را بگیرد و حق را هم جز با جدّیت نتوان گرفت. پس از خانه های خود، می خواهید از كدام خانه دفاع كنید؟ و پس از من با كدام پیشوا به جهاد می روید؟ به خدا سوگند، فریب خورده كسی است كه شما فریبش داده اید. كسی كه با شما بخواهد برنده شود، به خدا سوگند، با ناكام ترین تیر، كامیاب شده است و هركس با شما بخواهد به دشمن تیراندازد، با تیر شكسته تیر انداخته است.

به خدا سوگند، چنان شده ام كه نه سخنتان را باور می كنم و نه امید به یاری شما دارم و نه می توانم با شما دشمن را تهدید كنم. شما را چه می شود؟ درمان شما چیست؟ دشمنان نیز مردانی مثل شمایند. آیا سخنی می گویید بدون آگاهی، و غفلتی دارید بدون پارسایی و طمعی به غیر حق؟».[9].









    1. تثنیه كلمه «غَریّ» است. دو بنایی كه پشت كوفه به صورت دو صومعه بوده است. (معجم البلدان: 196/4).
    2. دشتی میان كوفه و شام كه خشك است (معجم البلدان: 245/3). امروز یكی از شهرهای جنوبی عراق در كرانه فرات است، بین دو شهر ناصریّه و دیوانیّه.
    3. الغارات: 421/2، الإرشاد: 271/1، أنساب الأشراف: 197/3.
    4. یكی از منزلگاه های در راه مكّه، بین قرعاء وگردنه شیطان (معجم البلدان: 354/5).
    5. تاریخ الطبری: 135/5، الكامل فی التاریخ: 426/2.
    6. تاریخ الیعقوبی: 196/2.
    7. تاریخ الیعقوبی: 195/2.
    8. الإرشاد: 271/1، الغارات: 423/2، أنساب الأشراف: 198/3.
    9. نهج البلاغة: خطبه 29، الإرشاد: 273/1، الأمالی، طوسی: 302/180.